غریبِ آشنا....

ساخت وبلاگ

تشنه ام و حوض کوثر 

در آغوشت قطره قطره خلاصم میکند 

ای آشنای غریب ....

امروز 

فردا 

آینده 

در دستانِ توست 

و من در گذرِ ایامِ به تنگ آمده 

سفر آغاز کرده م 

امروز را 

فردا را 

آینده را 

بی تو و با تو 

پشتِ غبارِ هستم و نیستم ها 

به بازوانِ تو تکیه داده م 

کلمات را شمارش میکنم 

رویاها نمیمیرند 

مثل عشق ک زنده به آنم 

در قلبی ک آستانه صبرش در دستانت 

دستانِ نیمه جانت ...

به آهستگی ورق میخورد 

از کلامم نذری عظیم بردار 

ک اشعارم این گونه ارزان 

به ساده گی اشتیاقم 

در دقایقِ غریب 

جان میسپارند 


کاش بشود......
ما را در سایت کاش بشود... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cpretext4 بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت: 22:34