دلم تنگ ست
برای کسی ک در همین حوالی....
حوالی زخم هایم
همان آواز قدیمی را سر میدهد
میترسم ....
از پلک های بسته چشمانت بر روزگارم
دیگر مرا ن حوصله فروغ هست و ن چارپاره های مصدق
دلم به کوچه خوش ست
به رد پای تو
در دیاری غریب
در سرزمینی ک مردمانش
رخت و نگاهِ خیسِ شان را
بدرقه اندوهم کرده ند
واژه گانم هجرت آغاز کرده ند
تو نبودی و من در گذرِ تلخِ زمان
ترا چشم براه بودم
و از هم گسیختیگی حروفِ خسته از دعا
رنگین کمان را بر دوش بی جانم
به امیدِ آمدنت
به هر مقصد میکشانیدم
دفتر مرا ورق میزدی و خیسِ دیگری بودی
و من تشنه کام در عبور از هر رود
از آب استخاره میگرفتم
خداوندِ عشق ..
فریاد میزد و ترا در خیالم معنا میکرد
واژه های زخمی م را دریاب
ک چشمانم از سلاله نرگس ها ست
برچسب : نویسنده : cpretext4 بازدید : 21