خداوندگارِ عشق....

ساخت وبلاگ

دلم تنگ ست 

برای کسی ک در همین حوالی....

حوالی زخم هایم 

همان آواز قدیمی را سر میدهد 

میترسم ....

از پلک های بسته چشمانت بر روزگارم 

دیگر مرا  ن حوصله فروغ هست و ن چارپاره های مصدق 

دلم به کوچه خوش ست 

به رد پای تو 

در دیاری غریب 

در سرزمینی ک مردمانش 

رخت و نگاهِ خیسِ شان را 

بدرقه اندوهم کرده ند 

واژه گانم هجرت آغاز کرده ند 

تو نبودی و من در گذرِ تلخِ زمان 

ترا چشم براه بودم 

و از هم گسیختیگی حروفِ خسته از دعا 

رنگین کمان را بر دوش بی جانم 

به امیدِ آمدنت 

به هر مقصد میکشانیدم 

دفتر مرا ورق میزدی و خیسِ دیگری بودی 

و من تشنه کام در عبور از هر رود 

از آب استخاره میگرفتم 

خداوندِ عشق ..

فریاد میزد و ترا در خیالم معنا میکرد 

واژه های زخمی م را دریاب 

ک چشمانم از سلاله نرگس ها ست 


کاش بشود......
ما را در سایت کاش بشود... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cpretext4 بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت: 22:34